مقدمه کتاب قوزمالی
پیشگفتار
ماشین را روشن کردم از جنوبیترین اتوبان تهران به سمت شمال تهران به حرکت درآمدم و به سمت آموزشگاه شهرک غرب در حال حرکت بودم آنجا جمعیتی فراوان منتظرم بودند تا درباره قوزمالی از پول کودن تا پول هوشمند آموزش ببینند. در مسیر وقتی هوا گرم شد سقف را باز کردم برگههای کتاب قوز مالی که دست نویس بود مثل پولهایی که در اتوبان درحال ریختن بود در هوا رها شد. ماشین کناری به من علامت میداد که برگهها در حال ریختن هست من هم متوجه شدم و از او تشکر کردم وقتی میگازیدم صدای غرش موتور که صدای جذابی برای من هست شنیده میشد، در مسیر حوادث و راهی که برای رسیدن به استقلال مالی طی کرده بودم مثل یک فیلم از جلوی چشمان من عبور میکرد. نگاهم روی سرعت شمار بود تا از سرعت مجاز فراتر نروم با پشت سر گذاشتن ماشینهای داخل اتوبان به سرعت خودم را به محل برگزاری همایش رساندم.
به جلسه رسیدم.جمعیتی فراوان آنجا منتظر بودند درانتهای سالن صندلی کم آمده بود و برخی ایستاده بودند. مثل همیشه کلاس را با یک لطیفه شروع کردم این اولین درسی است که درهوش زبانی به مدیران و بازاریابان و افرادی که دنبال توسعه فردی هستند میدهم.
داستان از کجا شروع شد.
جلسه آخر رازهایی برای درمان اغتشاشات فکری بود در پایان به سوالات شرکت کنندگان پاسخ میدادم به یکباره آقایی وسط جمعیت برخاست و فریاد زد من میخواهم صحبت کنم اجازه هست!
گفتم کی بود؟ وسط جمعیت دستی بالا رفت.
گفتم خواهش میکنم گفت: من میخواهم چیزی را مطرح کنم میتوانم جلوی جمعیت و روی سن بیایم گفتم بله.
او قد بلندی داشت و بسیار شیک پوش بود و موهایی آراسته داشت و حدود 45 سال سن داشت. چنین گفت:
با عرض سلام به کلیه شرکت کنندگان! من عضو این کلاس نیستم ولی از این جا رد میشدم که وقتی فهمیدم کلاس استاد جناب آقای راهداری هست حضور یافتم.
حدود 8 ماه قبل در این کلاس شرکت کردم. راستش من صاحب 4 کارخانه هستم و همانطوری که میدانید اقتصاد درحال رکود هست. وقتی در کلاس اغتشاشات شرکت کردم 2 کارخانه داشتم در حال ورشکستگی و کاملاً گیج بودم اجناس من به دلیل نداشتن استاندارد لازم از مرز اروپا برگشت خورده بود. در کلاس استاد اغتشاشات فکری را متوجه شدم و تازه فهمیدم من همین مشکل را دارم ایشان در کلاس مختصری از اغتشاشات مالی هم صحبت کرد و اندکی هم درباره قوز مالی گفت. من کتاب قوز فکری را خوانده بودم و بسیاری از مشکلات من مثل پرش فکری را حل کرده بود. امّا از همه جالبتر تکنیکهای مؤلف کتاب قوز فکری بود تکنیکهای ایشان مثل سه چرخه، اسلحه روی شقیقه، دفتر موفقیت واقعاً غوغا میکند. ایشان مدیریت کار کلیدی را که مطرح کردن من از همان روز مدیریت ویژهای روی کارهای کلیدی با همان دفتر کوچک کار روزانه اعمال نمودم که در عین کوچکیاش کارایی فراوانی دارد. از همان دفتر 10 هزار تومانی، که بسیار ساده هست و با مدیریت کار کلیدی خود موفق شدم 2 کارخانه خود را به 4 کارخانه تبدیل کنم.
در این جا جمعیت شروع به کف زدن کردند و از داخل جمعیت این سئوال مطرح شد که چگونه؟
او گفت : من کارهای کلیدی خودم را گم میکردم و مُدام عقب میافتادم. تا این که متوجه این موضوع شدم. یکی از اغتشاشاتی که مهندس در جلسه مطرح کردند تعارض ارزشها و اهداف است که نمیگذارد ما به اهدافمان برسیم من سی دی ارزشها را گوش کردم و سعی کردم تعارض در اهداف و ارزشهای خود را از بین ببرم. که چنین اتفاقی افتاد.
مهندس راهداری تکنیکی را مطرح کرد با این عنوان که «سوالی را بپرس که تاحالا نپرسیدی؟» این جمله واقعاً معجزه میکند. ایشان درکلاس یک سئوال مطرح کرد که چگونه میتوان داراییهای خود را دو برابر کرد؟
من آن روز ذهنم درگیر کلاس شده بود تکنیک تفکر موازی، (مثبت، منفی، و جالب) را بکار گرفتم.
یکی از حضار پرسید: چگونه این تکنیکها را به عادت تبدیل کردی؟
او گفت با این ایده که ماشین و گوشی تلفن همراه خود را به کلاس بدل کردم. من تمام ساعتی که در این هشت ماه تا کارخانه میرفتم و بر میگشتم سی دیهای مهندس راهداری را در ماشین میگذاشتم و گوش میکردم.
همین الان تکنیک سه چرخه را گوش میکردم که این جا آمدم.
رازی که شاید من را موفق کرد دو کارخانه خود را به چهار کارخانه بدل کنم این بود که:
من فهمیدم شکاف بازار را چگونه پیدا کنم! قبلاً این عبارت را شنیده بودم ولی تکنیکهای استاد به من کمک کرد ابزار پیدا کردن را بشناسم مثل تکنیک تفکر سریع یا همان م.م.ج .
حضار گفتند «شکاف بازار» چیست و ابزار شناسایی آن چیست؟
او گفت من برای همین این جا هستم امّا قبلش یک چیز را به شما بگویم که در حال حاضر هم دارایی و هم درآمدم دو برابر شده است.
یکی از حضار پرسید :
دوست گرامی برای مشاهده ادامه محتوا شما باید عضو ابرموفق شوید لطفا اینجا را کلیک نمایید
ترتیبی که ابرموفق برای خواندن مطالب به شما پیشنهاد میکند: