ابرموفق


یک داستان


یک داستان

استاد در بین کلاس داستانی را تعریف کرد.

روزی خانمی در حال بازی بسکتبال بود که توپش تو جنگل افتاد. او دنبال توپ رفت و دید که یک سنجاب در تله گیر کرده است.

سنجاب به او گفت: اگر مرا از این تله آزاد کنی سه آرزوی تو را برآورده می­کنم .
زن سنجاب را آزاد کرد و سنجاب گفت: «متشکرم» ولی من یادم رفت بگویم شرایطی برایآرزوهایت هست؛هر آرزویی داشته باشی شوهرت 10 برابر آن را می­گیرد.

زن گفت: اشکال ندارد                                          !
زن برای اولین آرزویش می­خواست که زیباترین زن دنیا شود !

سنجاب اخطار داد که شما متوجه هستید با این آرزو شوهر شما نیز جذابترین مرد دنیا می شود و تمام زنان به او جذب خواهندشد؟

زن جواب داد : اشکالی ندارد من زیباترین زن جهان خواهم شد و او فقط به من نگاه میکند!بنابراین اجی مجی ……. واوزیباترینزنجهانشد !

برای آرزوی دوم خود، زن می­خواست که ثروتمندترین زن جهان باشد.

سنجاب گفت :

این طوری شوهرت ثروتمندترین مرد جهان خواهد شد و او 10 برابر از تو ثروتمندتر می شود.

زن گفت اشکالی ندارد ! چون هرچه من دارم مال اوست و هرچه او دارد مال من است
بنابراین اجی مجی ……. واوثروتمندترینزنجهانشد              !
سپس سنجاب از آرزوی سوم زن سوال کرد و او جواب داد                :
من دوست دارم که یک سکته قلبی خفیف بگیرم و شوهرم             …!!!
در این هنگام یکی از دانشجویان سرکلاس که خانم بود گفت:زنان زرنگ هستند بنابراین با آنها در نیافتید !

مردهای جلسه

دوست گرامی برای مشاهده ادامه محتوا شما باید عضو ابرموفق شوید لطفا اینجا را کلیک نمایید


ترتیبی که ابرموفق برای خواندن مطالب به شما پیشنهاد میکند: